کد مطلب:102467 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:285

ناهماهنگی میان اندیشه و رفتار. یک نمونه ی منفی











در بخش سوم نهج البلاغه، كلمات قصار حكمت آمیز، حكمتی است نسبه طولانی در پاسخ كسی كه از امیرالمومنین درخواست موعظه كرده است. امام در پاسخ او گفته است:

[صفحه 335]

«لاتكن ممن یرجو الاخره بغیر العمل و یرجی التوبه بطول الامل. یقول فی الدنیا بقول الزاهدین و یعمل فیها بعمل الراغبین. ان اعطی منها لم یشبع و ان منع منها لم یقنع. یعجز عن شكر ما اوتی و یبتغی الزیاده فیما بقی. ینهی و لا ینتهی و یامر بما لایاتی.»[1].

از كسانی مباش كه بدون انجام كاری به آخرت امیدوار می باشند و با طول آرزو توبه را به تاخیر می اندازند. در این جهان به گفتار كسانی زبان می گشایند كه خواستار بهره های آن نیستند، در عین حال

[صفحه 336]

رفتارشان در آن مانند كسانی است كه خواستار این جهان هستند. اگر از دنیا چیزی بدو داده شد سیر نشده (درخواست بیشتر كند) و اگر از آن بازداشته شد و بدو ندادند خرسند نگردیده است. از سپاسگزاری و استفاده به جا از نعمت و چیزی كه داده شده ناتوان است و در آنچه مانده فزونی خواهان است. از ناشایست بازمی دارد و خود دست برنمی دارد و به چیزی فرمان می دهد كه خود انجام نمی دهد.

توضیحات شایان ذكر:

1. آخرت یا جهان بازپسین جایگاه برداشت محصول این جهانی و استفاده از نتیجه ی عملی است كه در این جهان انجام گرفته است كه فرموده اند: «الدنیا مزرعه الاخره» این جهان كشتگاه آن جهان است. بنابراین نمی توان بی انجام كاری و از خود نشان دادن تلاشی، امید به پاداشی داشت. از سوی دیگر، كسی كه به كار و كوشش نپرداخت، به دنبال آرزوهای دراز می رود و این آرزوها چنان دارنده ی خود را به دنبال خویش می كشاند و سرگرم می كند كه دیگر بازگشتی در كار آرزومند نمی توان دید، هرگاه به خود آید، یا بازگشت را به یادش بیندازند، امروز و فردا می كند و سرانجام هم موفق به توبه نمی شود.

2. در این جهان گفتارش مانند كسانی است كه هیچ گرایشی به دارایی های آن و هیچ وابستگی به زر و زیورها و مقام و قدرت و علاقه های دیگر ندارد، خود را همانند پارسایان و از جهان بركناران نشان می دهد، ولی عمل و اقدام او مانند جهانخواران و گروندگان بدین جهان و وابستگان بدان می باشد. ویژگی دورویان و ناآگاهان.

3. اگر از مال دنیا چیی به او داده شد، سیر نمی شود و پیوسته با آزمندی به دنبال خواسته های بیشتر است، زیرا نفس جهانپرست سیری پذیر نیست و اگر به او چیزی بیش از اندازه و بیشتر از حقش داده نشد خرسند نمی شود و فریاد

[صفحه 337]

افزون خواهی او بلند می گردد.

4. از گزاردن سپاس در برابر آنچه به وی داده شده ناتوان است، زیرا آن را در جای درست و شایسته ی خود به كار نمی برد و با تباه كردن و بی جا به كار بردنش، كفران نعمت كرده است و باز هم خواستار به دست آوردن اندازه ای افزون تر از آن چیزی است كه مانده است.

5. از كارهای ناشایست دیگران را بازمی دارد، ولی آگاهانه، یا بی آن كه بداند، خودش از آن كار ناشایست دست برنمی دارد، زیرا هم آزمند است و هم منافقانه عمل می كند و دیگران را به كارهای شایسته و خوبی فرمان می دهد كه خود بدان كارها دست نمی زند.

«یحب الصالحین و لا یعمل عملهم و یبغض المذنبین و هو احدهم. یكره الموت لكثره ذنوبه و یقیم علی ما یكره الموت من اجله. ان سقم ظل نادما و ان صح امن لاهیا. یعجب بنفسه اذا عوفی و یقنط اذا ابتلی. ان اصابه بلاء دعا مضطرا و ان ناله رخاء اعتراض مغترا.»[2].

[صفحه 338]

شایستگان و درستكاران را دوست می دارد و كار شایسته ی آنان را انجام نمی دهد، و گناهكاران را دشمن می دارد و حال آن كه خود او یكی از آنان است. به علت بسیاری گناهانش مرگ را ناخوش می دارد و در عین حال به انجام چیزی برپای می ایستد كه مرگ را به علت آن ناپسند می شمارد. اگر بیمار شد پیوسته پشیمانی خورد و اگر بهبود یافت آسوده در خوشگذرانی فرورود. هنگامی كه بیماری اش زدوده شد به تندرستی خود می بالد و چون دچار بیماری گردید از ناامیدی می نالد.

[صفحه 339]

اگر آزمایشی او را گرفتار كرد نیازمندانه و به زاری خدا را بخواند و اگر آسودگی و روزی فراخی بدو دست داد غفلت زده وفریب خورده روی برگرداند.

توضیح آن كه:

1. انسان وقتی كسی را دوست می دارد. سزاوار است كه در عمل نیز از او پیروی كند و كار خود را با رفتار او هماهنگ نماید، وگرنه از این دوستی، هیچ سودی به دست نیاورده كاری دورویانه انجام داده است.

2. دشمن داشتن كسانی نیز بدان علت است كه رفتار یا ویژگی ناشایستی در آنان وجود دارد، پس شایسته است كه پیوسته با در نظر داشتن آن خصلت ناپسند، خود را از آن دور نگاه دارد.

3. انسان گناهكار از مرگ می ترسد، زیرا هر چند كه به روز حساب و پاداش ایمان محكمی نداشته باشد، باز هم در ته دل می ترسد كه مبادا آنچه گفته اند راست باشد و در هنگام حساب پس دادن به دوزخ گرفتار آید، لذا چون گناهان بسیاری مرتكب شده از مرگ می ترسد.

4. چنین شخصی باید به خود آید و دست از گناهان بردارد، اما این غفلت زده ی بدفرجام، پیوسته به انجام هرچه بیشتر كارهایی دست می زند كه به خاطر همان كارها از مرگ بیم دارد.

5. همین كه بیمار شد، احساس می كند كه زمینه ی مرگ فراهم شده با مرگ فاصله ای ندارد و در نتیجه پیوسته تا بیمار است پشیمانی می خورد كه چرا در گذشته از فرصتها برای كار شایسته سود نجسته است.

6. اما چون بهبود و تندرستی به دست آورد، از همه ی آن رنج ها و پشیمانی ها غافل گردیده دوباره به خوشی سرگرم می شود و گویی هرگز گمان نمی برد كه مرگی

[صفحه 340]

در كار باشد. زهی ناآگاهی و بی خبری!

7. چون عافیت و سلامت و سرزندگی و نشاطی به دست آورد، به خودپسندی دچار شده از سر تكبر به خود می بالد و می گوید نه هرگز دچار بیماری شده است و نه ناراحتی بدو دست خواهد داد.

8. اما چون در بوته ی آزمایش گرفتار شد و به اندك رنجی دچار گردید، به جای استفاده از این وسیله ی آزمایش و به كمال رسانیدن خود، از سر ناآگاهی، از هرگونه بهبود و بازگشتی، ناامید می شود.

9. چون آزمایش پروردگار او را پیش آمد، تاب نیاورد، بی آن كه قدرش را بشنماسد و ارزش آن را بداند، از سر ناچاری و نیازمندی دست دعا، برای از میان برداشتن آن به سوی خدا برمی دارد.

10. و هنگامی كه از میان برداشته شد و زندگی آسوده و روزی فراخی به دست آورد، فریب این حالت موقت- كه آن هم گونه ای آزمایش است- خورده با غرور از خدا رویگردان می شود.

«تغلبه نفسه علی ما تظن و لا یغلبها علی ما یستیقن، یخاف علی غیره بادنی من ذنبه و یرجو لنفسه باكثر من عمله. ان استغنی بطر وفتن و ان افتقر قنط و وهن. یقصر اذا عمل. و یبالغ اذا سال. ان عرضت له شهوه اسلف المعصیه و سوف التوبه و ان عرته محنه انفرج عن شرائط المله.»[3].

[صفحه 342]

نفسش بر پایه ی گمانی كه یافته بر او چیره می شود و او خود با یقینی كه دارد بر نفس چیره نمی گردد. بر دیگری به اندك گناهش می ترسد و برای خود چشم امید به پاداشی بیشتر از آنچه كرده دارد. اگر خود را بی نیاز دید سبكسر و دچار فتنه شود و اگر نیازمند شد به ناامیدی و سستی افتد. هنگامی كه به كار دست زند كوتاهی ورزد و چون بخواهد از اندازه درمی گذرد. اگر خواستی لذت بخش به او رو نماید نافرمانی را فراپیش اندازد و بازگشت را به امروز و فردا واگذارد و اگر رنج بوته ی آزمایشی او را دچار گردد از شرایط آیین بیرون رود.

آموزشهای این بخش از گفتار حكمت آمیز امام علیه السلام:

1. نفس انسان بخش غریزی و فرآورده ی مادی وجود اوست كه پیوسته به گمان ماندن در این جهان و سود جستن از خوشی هاست و بر همین گمان بر روان انسان چیره می شود و توان آن را ندارد كه اعتقاد یقینی روان خویش به مرگ را بر آن چیره گرداند و از لذات زودگذر بازدارد.

2. چون اندك گناهی از دیگری دید بر سرانجام او و پیامد بد آن گناه برای آن دیگری بیمناك می شود، كه احساس درست و به جایی است، لیكن چنان به خود مغرور است كه در برابر كار اندكی كه انجام داده پاداش و مزدی بسیار بیشتر از آن امید دارد.

3. اگر خود را بی نیاز دید به سبكسری و سرمستی و آشوب و آزمون گرفتار شده از انجام وظایف انسانی خود سرباز می زند و اگر نیازمند شد به ناامیدی و سستی دچار گردیده از پویایی و جنبش برای رشد و تكامل خود بازمی ایستد. كلا ان الانسان لیطغی، ان رآه استغنی) (علق/ 6 و 7).

4. هنگامی كه به عمل پرداخت كوتاهی می ورزد و چنان كه باید انجام وظیفه

[صفحه 343]

نمی كند و هنگامی كه درخواستی دارد بیش از اندازه برای رسیدن بدان، پافشاری می كند.

5. اگر خواستی خوش و هوسی لذت بخش برایش رونمود و فراهم گردید، زود و بی هیچ اندیشه ای به سویش می شتابد و نافرمانی از پروردگار را پیش می اندازد و برای بازگشت و روی به خدا آوردن امروز و فردا و در آینده می كند، اما اگر رنجی و دشواری آزمایشی بدو دست دهد، با بیتابی كردن و كفر گفتن و بیراهه رفتن از شرایط دینداری بیرون می رود.

«یصف العبره و لا یعتبره و یبالغ فی الموعظه و لا یتعظ، فهو بالقول مدل و من العمل مقل. ینافس فیما یفنی و یسامح فیما یبقی. یری الغنم مغرما و الغرم مغنما. یخشی الموت و لا یبادر الفوت. یستعظم من معصیه غیره ما یستقل اكثر منه من نفسه و یستكثر من طاعته ما یحقره من طاعه غیره، فهو علی الناس طاعن و لنفسه مداهن.»[4].

گذرآموزی را وصف می كند و خود آموزش نمی گیرد و در اندرز دادن از اندازه درگذرد و خو اندرز نپذیرد، پس او به خود بالنده است در گفتار و از عمل كردن اندك رفتار. در آنچه ناماندنی است از دیگران خود را به پیش اندازد و در آنچه ماندنی است به آسانی درمی گذرد. غنیمت را غرامت می بیند و غرامت را غنیمت می شمارد. از مرگ می ترسد و در عین حال برای استفاده از فرصتی كه شتابان می رود شتاب نمی ورزد. نافرمانی دیگری را بزرگ انگارد و بیشتر از آن را از خودش كوچك شمارد و فرمان برداری خود را آن چنان بسیار به شمار آرد كه همان را از دیگری ناچیز پندارد، پس او بر مردم سرزنش جو است و برای خودش چرب زبان و دورو.

توضیحات این بخش و بخش بعد، یكجا گفته خواهد شد.

«اللهو مع الاغنیاء احب الیه من الذكر مع الفقراء. یحكم علی غیره لنفسه و لا یحكم علیها لغیره. یرشد غیره و یغوی نفسه، فهو یطاع و یعصی و یستوفی و لا یوفی. و یخشی الخلق فی غیر ربه و لا یخشی

[صفحه 345]

ربه فی خلقه.»[5].

با توانگران به بازی نشستن در نزد او دوست داشتنی تر است از یاد خدا بودن با نیازمندان. به سود خویش بر دیگری داوری كند و به سود دیگری علیه خویش حكم ندهد، دیگری را راه نماید و خو یشتن را گمراه، پس او را فرمان برند و او خدا را نافرمانی كند، از دیگران می خواهد كه حق او را به كمال دهند و خود به وظیفه ی بندگی وفا نكند. از مردم در غیر راه پروردگارش می ترسد و از پروردگارش در میان مردم نگرانی و ترس ندارد.

سیدرضی در پایان این حكمت بلند می گوید: اگر در این كتاب جز همین سخن نبود، بی گمان به عنوان اندرزی موثر و حكمتی رسا و بینشی برای اهل بینش و آموزشی ژرف برای نگرانی اندیشمند كفایت می كرد.

نكاتی در دو بخش اخیر این حكمت وجود دارد كه نیازمند توضیح هستند:

1. این شخص واژگون، عبرت گرفتن و آموزش دیدن از رخدادهای گذشته را برای دیگران وصف می كند، اما خود آموزش نمی بیند، زیرا به گفته های خود باور ندارد و در پند و اندرز دادن به دیگران بیش از اندازه ی پافشاری می كند، لیكن خود

[صفحه 346]

پندی نمی گیرد و اندرزی نمی پذیرد، چنین شخصی به گفتار خود می بالد و درباره ی نیكی های گفتارش سخن را به درازا می كشاند، اما از جهت رفتار بسی كوتاه می آید و به عمل دست نمی زند.

2. درباره ی بهره ها و آرایش ها و دارایی های زودگذر این جهان با دیگران به رقابت و مسابقه و درگیری می ایستد، حاضر است حق دیگران را، به سود خود، ناحق كند، اما برای به دست آوردن بهره های ماندنی و جاویدان آن جهان به سهل انگاری می پردازد، از فرصت استفاده نمی كند و به آسانی آنها را از دست می دهد.

3. غنیمت و بهره ی گزافی را كه با گذشت و ایثار و تحمل دشواریهای عبادت و انجام وظیفه و بر دوش گرفتن بار مسوولیت می تواند به دست آورد، غرامت می شمارد، یعنی می پندارد كه پرداخت دارایی به عنوان زكات و صدقه و خیرات و صرف وقت برای عبادت و انجام مسوولیت و گذشت از لذتها و خوشی های زودگذر، جریمه و كیفری است كه مجبور به پراخت آنهاست. از سوی دیگر، سود بردن از هرگونه دارای، بهره مند شدن از هر اندازه خوشی، دست یافتن به هر مقام و جایگاه اجتماعی و نام و نان را برای خود غنیمت می داند، در حالی كه اینها همه غرامت است، یعنی در برابر هر ذره ای از آنها باید پاسخگو باشد. اگر از راه درست به دست آورده است و در راه شایسته به كار برده است و در جهت عقیده و ایمان و انسانیت صرف كرده است، در این جهان و آن جهان پاداشی نیكو و درخور می یابد، وگرنه كیفری سخت می بیند.

4. پیوسته نگران فرارسیدن مرگ است و از آن بیم دارد كه به مقصد نرسیده و به پایان برنامه دست نیافته، مرگ او را غافلگیر كند، اما برای بهره گرفتن از ابراز و وسایلی كه در این مسیر و در نهایت راه و پس از این زندگی برایش سودمند و با ارزش است، پیشدستی نمی كند.

5. گناه و نافرمانی دیگری را كه از معصیت خودش بسی كم تر است، بسیار

[صفحه 347]

بزرگ تر از آنچه هست به شمار می آورد و از آن بیم دارد و اظهار نگرانی می كند و از فرجام بد او داد سخن می دهد و او را متوجه و بیدار می كند، اما در برابر آن، طاعتی را كه اگر دیگران انجام داده باشند بسیار ناچیز و اندك می شمارد، چنانچه خود انجام دهد بسیار به شمار می آورد و فرمان بردنی می داند كه سزاوار است پروردگار پاداش هنگفتی در برابر آن به وی بدهد، بنابراین، با چنین نگرش و قضاوتی، نسبت به دیگران سرزنش گر و عیب جوست و با زبان تلخ و تند به جان مردم افتاده است و نسبت به خود چرب زبان و دورو و فریب دهنده و گمراه سازنده می باشد.

6. بازی با توانگران و بیهوده گذرانیدن وقت خود با آنان و با شخصیت ها و نامداران را بیش تر از آن دوست دارد كه با نیازمندان و بی نامان و كسانی بنشیند كه در محفل آنان یاد خدا می رود و سخن از اعتقادات و انجام مسوولیتهای انسانی و به جای آوردن وظایف دینی است، زیرا این چنین مجلسی او را بیدار می كند و از خوشی ها بازمی دارد و به اندیشه می كشاند.

7. چون بخواهد میان خود و دیگری داوری كند، پیوسته سود خویش را در نظر دارد و زیان دیگران را. معیار برای او خویشتن است نه حق. لذا همیشه به سود خود و به زیان دیگری حكم می دهد.

8. با سخنان حكمت آمیز، با پند و اندرزها و نصیحت ها دیگران را ارشاد می كند و راه را به آنان نشان می دهد و به راه صحیح می راند، اما چون خود به گفته هایش ایمان ندارد، یا اهل عمل نیست، یا عمل كردن بدانها را سخت و دشوار احساس می كند، به گمراهی می افتد، مسیری را كه می شناسد و می شناساند در پیش نمی گیرد و در نتیجه خود را فریب داده است. با این تفاوت در میان گفتار و رفتار، دیگران را به فرمان خود درآورده، یعنی همه كسانی كه به گفته هایش عمل می كنند فرمان او را می برند، اما او خود از گفته ها و پندهایش فرمان نمی برد و راه دیگری در پیش می گیرد، از دیگران می خواهد كه حق سخن و نصیحت و رهنمودهایش را با پذیرفتن و عمل كردن بدانها، به طور كامل بپردازند، لیكن خود به حق سخنش و به

[صفحه 348]

حق پروردگار بر خویشتن وفا نمی كند.

9. چنین شخص ریاكار و دوروی، پیوسته چشم به مردم دوخته است و برای خوشامد آنان كار می كند، لذا نگران و بیمناك از خلق است مبادا از پنهان كاریها و دورویی ها و اختلاف میان گفتار و رفتارش باخبر شوند، لیكن از پروردگار آگاه به نهان و آشكار، با چنین رفتاری كه در میان آفریدگانش دارد نمی ترسد.

ابن ابی الحدید در آخر این حكمت می گوید: بیشتر جملات این حكمت تكرار در معنا و مفهوم است، اگرچه از نظر لفظ با هم اختلاف دارند و این از قدرت امام علیه السلام درآوردن عبارتهای گوناگون و از گستردگی سرچشمه ی سخنوری اوست.[6].

آنچه در بالا گفته شد، تصویری است گویا و رسا و كامل از شخصی واژگون و نمونه ای منفی از اخلاق والای اسلامی كه سزاوار است پیوسته اعمال او را در نظر داشته باشیم و به شیوه ی او عمل نكنیم. سعدی گوید:«لقمان را گفتند: ادب از كه آموختی؟ گفت از بی ادبان. هرچه از ایشان در نظرم ناپسند آمد از فعل آن پرهیز كردم.

نگویند از سر بازیچه حرفی
كز آن پندی نگیرد صاحب هوش

وگر صد باب حكمت پیش نادان
بخوانند، آیدش بازیچه در گوش»

پس از نشان دادن یك نمونه ی منفی، اینك به یادآوری چند نكته ی اخلاقی از آموزشهای والای علوی می پردازیم:

[صفحه 349]


صفحه 335، 336، 337، 338، 339، 340، 342، 343، 345، 346، 347، 348، 349.








    1. نهج، ح 150.
    2. نهج، ح 150.
    3. نهج ح 150.
    4. نهج، ح 150.
    5. نهج، ح 150.
    6. شرح نهج 18/ 360.